معنی ابدی و ازلی

لغت نامه دهخدا

ازلی

ازلی. [اَ زَ] (ص نسبی) منسوب به ازل. (غیاث اللغات). که اول ندارد از حیث زمان. آنکه ابتدا ندارد. (مؤید الفضلاء). هرگزی. قدیم. دیرینه. مقابل ابدی. || که همیشه بود. همیشه. (مؤید الفضلاء) (السامی فی الاسامی). جاوید. سرمدی. آنچه را مسبوق بعدم نباشد ازلی نامند: بدان که موجود را سه حالت است و بس که حالت چارمین برای آن غیرمتصور است، یا ازلی ابدی است و آن خدای سبحانه و تعالی باشد. و یا آنکه نه ازلی است و نه ابدی و آن این جهانست. و یا آنکه ابدی است و ازلی نیست و آن جهان دیگر است که آخرت باشد. و عکس آن از محالات است زیرا این اصل مسلم است که: ماثَبت َ قِدَمُه ُ اِمتنَعَ عدَمه. کذا فی تعریفات السید الجرجانی. (کشاف اصطلاحات الفنون). || خدائی. الهی: بر پشته ای فرودآمد و در حضرت تعالی بتکفیر یمین و تعفیر جبین بایستاد و دست در دامن عنایت ازلی زد و بدو پناهید و نصرت از او خواست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 299).
زان ازلی نور که پرورده اند
در تو زیادت نظری کرده اند.
نظامی.
- علم ازلی، علم غیب:
علم ازلی علت عصیان کردن
نزد عقلا ز غایت جهل بود.
خواجه نصیر طوسی.
|| (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. کائن لم یزل و لایزال. (مفاتیح).

ازلی. [اَ زَ] (اِخ) پیرو صبح ازل یعنی میرزایحیی نوری (متوفی 1330 هَ. ق.). پسر میرزا عباس نوری معروف بمیرزا بزرگ، صبح ازل رئیس فرقه ٔ اقلیت بابیه ٔ معروف بازلیان بوده است. رجوع بصبح ازل و رجوع بوفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی در مجله ٔ یادگار سال پنجم شماره ٔ 4 و 5 شود.


ابدی

ابدی. [اَ ب َ] (ص نسبی) جاوید. جاویدان. باقی. همیشه در مستقبل. جاودان. جاودانه. جاودانی. که آخر ندارد از حیث زمان. بی کرانه. که معدوم نشود. (تعریفات جرجانی). پاینده. پایا. که همیشه باشد. هرگزی. همیشه. مقابل ازلی. || (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی.

ابدی. [اَ دا] (ع ن تف) آشکارا. آشکارتر.


کاتب ازلی

کاتب ازلی. [ت ِ ب ِ اَ زَ] (اِخ) مراد حق سبحانه و تعالی [است]. (آنندراج).

مترادف و متضاد زبان فارسی

ازلی

ابدی، جاودانه، دیرین، دیرینه، قدیم،
(متضاد) ابدی


ابدی

ازلی، باقی، پایا، پاینده، جاودانه، جاویدان، دایمی، سرمد، فناناپذیر، همیشگی

فارسی به عربی

ازلی

ابدی


ابدی

ابدی، خالد، دائم

عربی به فارسی

ابدی

ابدی , ازلی , جاودانی , همیشگی , فناناپذیر , بی پایان , داءمی , پیوسته , مکرر , لا یزال , جاوید , همیشگی داءمی

فرهنگ فارسی هوشیار

ازلی

آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود

فرهنگ عمید

ازلی

مربوط به ازل: سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد: ۲۳۲)،
ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده و خواهد بود،
خداوندی، الهی: حکمت الهی،
[قدیمی] هریک از پیروان میرزایحیی نوری (= صبح ازل)، رئیس فرقه‌ای از بابیه،

فرهنگ معین

ازلی

(اَ زَ) [ع.] (ص نسب.) منسوب به ازل.

معادل ابجد

ابدی و ازلی

71

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری